تا حالا شده دلتنگ دلتنگی های یکی بشی ؟
نمی دانم من ..... شاید کم دارم شایدم خلم ! صد البته که شکی نیست ولی می دانم که این جور نگرانی با همه ی نگرانی هام فرق میکنه! نگو نگو که تو هم که همیشه یا دلتنگی یا نگران...
مگه دست منه . خوب میدانی افسارم دست عقلم نیست . و خوبتر می دانی که
دل ما دل نیست
کوچلو نگرانی لازمه ی لحظه های ماست
پس اخماتو وا کن. میدانم هنوز واست سوال که چرا آن روز که همه ی بهانه ها تمام شده بود بازم حرف نزدم . من خیلی با خودم کلنجار رفتم که بگم ولی مثل همیشه یک چیزی جلوی حرف زدنم را گرفت و سنگینی یک حرف نزده را واسم یادگاری گذاشت
نمیشه نمیشه در باره ی تو با کسی حرف زد اخه مهربون خودت بهتر از هر کسی میدانی که اطرافم چند تا آ دم خسته است که هیچ کدوم حو صله ی حرفای بی سر و ته من را ندارند!
بگذار بگذریم
شبات پر شتاره
یک آبنبات فهیم
سلام خواهر جون. میبینم که بالاخره شروع کردی بنوشتن. دست مریزاد. ولی آخه این چه تبریک گفتن روز پدر بود؟! من جای بابات بودم که دق می کردم! دختر این و بدون وضع من بدتر از توست ولی همیشه واسه بابام دعا میکنم. میدونم که تو هم همینکار و میکنی. بعید میدونم اصلاح شن. ولی وظیفه ما همینه. احترام.احترام و بازم احترام. میبخشی که اینجا نوشتم اگه دوست داشتی پاکش کن. بلدی که؟ دلم برات تنگ شده معلوم هست کجایی؟ با وفا!!! سهم ما شاید همین باشد! علی علی. یا علی
سلام مجید جان ! تازه خیلی لطف کردم که تبریک گفتم . بعد شم اینکه کی گفته باید احترام بگذاریم . من نکی گم بی احترامی کنیم ولی اصولا چه بهتر که پا روی دم هم نگذاریم . این جوری مشکلیپیش نمیاد ! تو اگه جای بابای من بودی که این جوری تبریک نمیگفتم ! علی یارت
به کی می خواستی بگی؟