یک پوتین خوشگل تو گیشا دیدم. الان پول ندارم بگیرم ول پوتین می خواممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
اخ یادش بخیر ! یک خاطره تعریف کنم. ( جای شاهین خالی که عاشق خاطره نویسی بود )
سال سوم دبیرستان بودم. میدانید که یک دختر که مثل من به قول معلم ها آتیش پاره باشه سال سوم دبیرستان را خیلی خطری رد میکنه. اخه سال آخره کسی جرات نمبکنه بهت گیر بده و تازه کم کم احساس میکنی دیگه مدرسه بی مدرسه و برای همین دیگه هر کاری میخوای میکنی!
منم که آدامس خروس نشان به قربانم بره پارسال مدرسه را ترکاندم. یک مدت تو مدرسه پوتین سربازی میپوشیدم. و تو را هرو ها رژه میرفتم . یک دفعه هم کفشامونو با یکی از دوستام که در مقابل من خیلی خانم و با وقار میزد ( و البته من از راه به درش کردم ) عوض کردیم لنگه به لنگه !.وای تو خیابون انقدر جدی راه میرفتیم و بحث سیاسی میکردیم . و هر کس که نگاهش به ما میافتاد ازمون فاصله میگرفت . جنگلی هستی تو ای انسان ! خیلی خندیدیم.
یادش بخیر .
الان از اون همه انرژی فقط یک قسمت مانده و اونم فقط در مواقع خاص خرج میکنم.
زندگیه دیگه همیشه که ادم یک جور نیست مگه نه ؟
حیف نیست وقتتان را با نوشته های من ضایع میکنید ؟
یا علی
سلام آتیش ...
سلام :
خاطره جالبی بود ولی بد آموزی داشت looool
تصمیم گرفتم کفشم رو با دوستم عوض کنم ببینم چی میشه looool
خوش باشی .
سلام نینا
من همون پرشا۱۹۸۵ هستم
ای دیمو ادد کن
بای