پریشب خواب دیدم. خواب ترا ! و اینقدر مهربون تو خوابم قدم زدی که من باورم نشد تو را تا حالا ندیدم !
سلام
امروز شنبه است و چند روز از اون روز گذشته! من هنوز مات و مبحوتم که چطور یک لیوان قهوه میتوانه مردانگی رو زیر سوال ببره ! عزیز کجای رابطه ی ما مثل بقیه بوده که این قسمتش بخواد مثل بقیه باشه! بگذریم امیدوارم که از دست من که غرور تو بی فکر زیر پا گذاشتم ناراحت نباشی ولی حس میکنم که هستی!!!!!
کی حرف دارم برات ولی نیستی که بشنوی!
می خوام همین جا ازت تشکر کنم مجید . لوگوی به این قشنگی کی دیده کی دیده ؟
ممنونم خیلی شرمنده کردی برادر !
یا علی
علی همیشه یارت
~به واقعیت ما زنده ایم با واقعیت ~
تو چون همیشه این بغض های پاره پاره را زیر پا له میکنی و دستهایت چه سنگین بر صورت درد هایم فرود می آید
من را از فاجعه نترسان فاجعه رخ داده است و ما در نوسان بعد فاجعه شناوریم . آنچه بود از سرگذشت و حال تو مرا با گذشته ها مترسان . گذشته هایمان در حال جاری است و همگان تاوان روز های قبل از ظهورمان را میدهیم
به دنیا امدم تا تاوان کارهای گذشته را پس دهم کدامین گذشته ؟ همان زمانی که نطفه ی من ـ این کوچکترین من ـ در حال بسته شدن بود و تو غرق در لذت نیاندیشیدی که این کوچک چه تاوان بزرگی را پس می دهد
من را نترسان بر من سالهاست واضح است که چگونخ اعدام خواهم شد .
صورتکده های این نقاب بدوشان من را به تماشا برخاست که چگونه نقابی ابدی بر خود گرفته ام و به پیش می تازم . نقابی که برای چهره ی دخترانهام چنان پست است که تو را یارای دیدنش نیست
جنگی است ! جنگی ر سر شقاوت و بدبختی درونمان و نقابها فاتحان ای نبرد همیشگی تاریخ ! جنگی که تال هست بازنده اس ماییم . مانطفگکان بازسکوش که دوران جنین را در خیمه های دشمن سپری کردیم و حال بر علم بر بلوغمان رهسپار نبردی بر سر هیچیم !
ما هیچیم و برای هیچیم !