چراغک اتاقم پت پتی می کند و دار مکافات را وداع می گوید و من می مانم با این یک مشت نور مانیتور !
دستهایم بعد از اندی جان می گیرد و نمی دانم که کلمات هم یاری ام می کنند تا بهتم را به روی این صفحه روان کنم ؟
خدایا من بر سر پوپک با تو جدال نمی کنم !
هنوز نمیدانم که چه گفت این مادر بی دختر ولی میدانم گوش هایم را اشنا نبود .
پوپک رفت . واقعیت این است که دیگر نیست . چقدر آسان است گفتن از رفتن و نبودنش. ولی
من از این مبهوت نیستم که چرا او در سی وچندین سالگی اسارت تن را رها کرد .من مبهوت نیستم که چرا کسی میمیرد .
من مانده ام بر در گاه این سوا ل
این کلام از کدام ریشه آب میخورد ؟
خدایا من بر سر پوپک با تو جدال نمی کنم !
پوپک گلدره میرود به سان هزاران هدهدی که هر روز پر میکشند و میروند . مادرش می ماند به سان هزاران مادربی هدهد.
خدا ؟ هنوز نمیدانم این مادر از کی و از چه سخن می گوید . ولی میدانم چیزی بر این مادر مسلط است .. نیرویی یا نمیدانم چه ای که هدهدش را به او میسپارد وضجه هایش را می خورد زیرا که بر چیزی متوکل است !
توکلی باید ....
یاسمن /اردیبهشت هشتاد و پنج
درود به تو و درود به انگشتات که دوباره دارن تایپ میکنن
شروعت مبارک
;)
از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را.آیا این زمین که زیر پای تو می لغزد تنها تر از تو نیست.ای دوست ٬ای هم خون ٬ ای برادر
سلام یاسمن عزیز
خوشحالم که می بینم مطلبی رو که نوشتی با نام اصلی خودت امضا کردی .
منتظر پستهای بعدیت هستم.
برای جلوگیری از بوجود آمدن هرگونه سوء تفاهمی باید نکته ای را هم به خوانندگان این کامنت بگویم که اینجانب با نویسنده این وبلاگ تشابه اسمی دارم.