شباهنگ

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....فسانه نمی گویم

شباهنگ

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....فسانه نمی گویم

این گربه ها سالی چند شکم می زایند تا چه شود ؟

تا  ملوس گربه هایی پا به عرصه بگذارند و آواره ی خیابانها شوند تا آشغال ها شبها تنها نمانند ؟ ویا شاید ا ان دست اشرافزادگانی شناسنامه داری شوند که بد از ظهر ها اگر حمام افتاب نگیرند قرقرشان طاقت آدم را طاق (تاق ؟ ) میکند..!

کسی چه میداند شاید این بدبختان از ان دسته باشند که پدرشان در کودکی جسم نحیفشان را ببلعد..!

چه می شود این گربسانان را  که بوی ویارشان متهوعم میکند ! 

باید دستور بدهیم در اب و فاضلاب این شهر کمی کافور بریزند شاید

  میل به بقایشان فروکش کرد. ما هم دمی آسوده شدیم.

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:32 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
شای با سرنوشت نمی شود جنگید..(کسی چه میداند شاید این بدبختان از ان دسته باشند که پدرشان در کودکی جسم نحیفشان را ببلعد..! )

پویا شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:43 ب.ظ http://www.sedaypooya.blogsky.com

سلام شباهنگ جان
خیلی خوشحال میشم همین جور مداوم بمونی راستی شباهنگ...

پویا دوشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ب.ظ http://www.sedaypooya.blogsky.com

ای یار ما
عیار ما
پا را بنه در کار ما
بستان گرو دستار ما !!!!!!!!!!



سفر تا کجا ؟
و مسافرکدام دیار ؟



بیا وحرفهای باد آورده ام را تو بخوان !‌





شیشو پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:44 ب.ظ http://shishu.persianblog.com

آگه گربه ها نبودند کی موشها رو می خورد؟!!
بعدش موش ها همه ی خوراکیهای ما رو می خوردند!
ما هم که بدون خوراکی . . . (-:
ما مهمیم!
بی خیال گربه هایی که پدرشون تو کودکی جسم نهیفشونو می خوره!
ما هم که حتما باید بدنیا بیایم! وگرنه مادرانمون چه جوری لذت داشتن یه بچه ی ملوس از جنس خودشونو تجربه می کردند؟!

به قول داش سهراب:


من در افق ایستاده بودم

بر بلند ترین قله هستی

در جایی امن در رویاهایم

زمین در زیر پاهایم



تنها یک احساس غریب

یک حادثه یا یک فریب شاید

سر نوشت مرا اینچنین رقم زد

این چنین که تنها به جرم پدرم

که ازاد زیستن را

چنان سخت پا سفت کرده بود

که من

تولد مرگم را اغاز کردم

پدرم شاید

اگر ان فریب انسان شدن را

دست بر ننهاده بود

هیچگاه

براین دوزخ

بر این زمین سر سخت بی احساس

پا بر نمی نهادم

خورشیدم را

به ظلمت نمی کشاند م

روشنی را

به تاریکی نمی رساند م

این چنین

از اسمان اخرین

بر این کهن دشت حیات

که نامش زند گیست

قدم بر نمی نهادم

باری

من به جرم انسان شدن

از اسمان اخرین

از بهشت زرین

در این قفس که تنها

نامش ازاد یست

وان را

جز تاریکی راهی نیست

تولد مرگم را اغاز کردم



که سوگوار غمهایم باشم

همنشین دردهایم باشم

تا زنده باشم چون باد

چون سایه

چون یک شمع در شب

تنها تنها وتنها

به جرم یک فریب

یا یک احساس غریب

یا یک حادثه شاید.

س.ناشناس

البته این سهراب با اون سهراب فرق می کنه! این سهراب داداشمه! (-:

موش کوچولو جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:20 ق.ظ

زندگی موشها رو تصور کن بدون گربه ها...!؟؟؟
....
هیچ هیجان و دلیلی واسه زندگی کردن براشون نمیمونه...
اینو من خوب درک میکنم که یه موش هستم D:

KLO شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ق.ظ http://--

سلام عموئی به بهو دمت گرم تا فهمیدم چی نوشتی مغزم جینفنگ زد بعد از ۲ ساعت رفتم توکفشون

وقتی که بالهایم را مگشودم کاش می دانستم که آسمان هم سراشیبی دارد

بخلوز یکشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ب.ظ http://chevrolet.blogsky.com

سلام چطوری؟
خیلی حال کردم دیدم دوباره نوشتی

مریم علوی جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:44 ق.ظ http://www.sokut65.persianblog.com

سلام ممنونم از حضورت متاسفانه من نشناختمت چون اصلادبیرستان من جای دیگه بوده ولی از اینکه باهات آشنا شدم خوشحالم
احساست پایدار

شیشو جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:31 ق.ظ http://shishu.persianblog.com

سلام ٬ تو بالایی نمیشد کامنت گذاشت٬ اومدم این پایین!!
مرسی که اومدی اونور مهندس.بازم بیا پیش ما. تا باشه از این مهمونا.خرج که نداره که!! (-;

مهندس من به رنگ کاری ندارم٬ رنگ با من کار داره.
یکیش همین کلاس رنگ استاد مرزبانه که کارا همش مونده!!!!؟!!!!

راستی دیگه وبت تکراری شده برام!!! یکمی زود به زودتر! آپ تو دیتش کنی٬ به کسی بر نمی خوره مهندس!
منم این همه نمیام اینجا که یه صحنه ی تکراری ببینم! (-;
بازم بیا اونور٬بسی مسرور میشم!

دستار دوشنبه 25 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:58 ب.ظ http://dastaar.blogfa.com

این پویا اشتباه نوشته ها

ای یار ما عیار ما
دام دل خمار ما
پا وا مکش از کار ما
بستان گرو دستار ما

شهریار کوچولو چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.lotoos.blogsky.com

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....
افسانه نمی گویم
...........
روزگاری که آمدم بر سر در شهرت این چنین نوشته بودی :

این جا که منم نیش مار نوشابه ی گل ارمغان می آورد ....
افسانه نمی گویم

پس چگونه باشد که بعد از گذران سالها زنبوران عسل دیارت ,شهدشان به تلخی زهر است.
شاید من آنچنان شیرین زبانم که هر شیرینی جز شکر را تلخ مزه احساس می کنم .؟
نمیدانم !
نیک نباشد ,که شباهنگت دیر زمانی لا لایی مان بوده ,
صدای به هم خوردن چنگال و بشقاب به گوشمان نثار کنی .!؟
...
دختران مزرعه آسمان را به خوبی می شناسند و نیک میدانند که هر ابری , باران در پی ندارد!!
............................................
سلام شباهنگ عزیز
مر سی که به وبلاگم سر زدی .
راستشو بخوای یه کم جا خوردم که به شعرم نظر نداندی.
شایدم شعرو در این حد و اندازه ها ندیدی که بخوای واسش نظری بذاری : دی
من که خیلی دوسش دارم چون حرفامو تو اون شعر جا دادم .
به هر حال بازم ممنونم.
برای یکی از کامنتهات هم جوابی گذاشتم .
ازت یه کم دلخورم
ما گفتیم امتحانات که تموم شه شروع می کنی ولی دیدیم
که به نت سر زدی و آپ نکردی.
من که خیلی دلتنگ نوشته هاتم و دلم میخواد دوباره روزی رو ببینم که می نویسی
من رو بیش از این منتطر نذار شباهنگ جان.
دلت شاد
روحت وسیع
لبت خندون
............
موفق باشی دوست مهربان
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد