همان کودک گذشته ام که بوی کاهگل می دهد ولی دیگر کودن نیستم !
هشیارانه راه میروم میشنوم و میخوابم و بدین سان راضی ام و خشنود !
جسمم را در دست دارم روبه اندازه حقیقی اش میرود . از خصلت های انسانی که بوی مادگی میدهد به دورم .بوی هیچ جنسیتی را نمیدهم و بی خبر از عالم حریص برونم !
دخترک کوچکی هستم که خوب میداند شهوتش میتواند اورا از عرش به فرش آورد نمیخواهم تکرار مادرم باشم و آسمانم را فدای سیب سرخ کوچکی کنم که ماهیتش مختصر میشود به یک احساس گس چند ثانیه ای !
هین بس و دیگر ظهر بخیر باشد !