این می چه حرامی است که عالم همه از آن می جوشند !
یگ دسته به نا بودی نامش کوشند
آنان که بر عاشقان حرامش کردند خود خلوت از آن پیاله ها می نوشند !
آن عاشق دیوانه که این خمار و مستی را ساخت
معشوق و شراب ومی می پرستی را ساخت .
بی شک قدحی شراب نوشید و سرمست شدو این جهان هستی را ساخت !
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
آنگه که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذار ید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
بر خاک من از شاخه انگور بکارید
آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی
جز ساغر پیمانه و ساقی نشناسم
بر پایه میخانه و شادیست اساسم
صدای ناله ی دهقان پیری را که می گرید شنیدستی
نه نه تو بی غم و مستی
ای شاه بی خیال مست
با توام آیا با منه مسکین حواست هست
روزگاری دامنت میگیرد آه این فقیران تهی دست
من همان مجنون مست یاغی ام
روز و شب محتاج جام باقی ام
سلام.
خوب دِ همین دیگه ! طرف مست بودو این خراب شده رو ساخت٬ ما هم موش آزمایشگاهیش هستیم!!
قولی است خلاف دل در آن نتوان بست...در ضمن شاکی بودن نشانه امیدواریه و این خوبه!:-)
قولی است خلاف دل بر آن میند آبجی!
سلام
ساقیا بده جامی .... . یه کام بدی هم قبوله!!!!
جالب بود شعرت.
به امید کلیک کردن تو روی لینک وبلاگ کوچیک ما.
بای
من مرده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم . . .
شعرای زیادی از خیام نمونده
ولی با همین چند تا رباعی میشه زندگی کرد!
هدف من از زندگی همونیه که هدف خیام بوده . . .
***************
برو برو برو یه مدت اونجا باشی خیلی بهتر میشی!
****
البته مطمئنا اونجا هم همسا یه سیخ کباب از کباباشو بهت نمیده!
***********
خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا
دلم واسه وبت تنگیده بود
*****
خیلی وقته تو رو هم ندیدم! . . .
*****
مرسی از بابت غرهای که زدی!
ببخشید از اینکه نبودم تا بشنوم!
***************
شاید امروز یه چیز بنویسم تو وبلاگم!
شایدم نه.
خیلی وقته نوشتنم نمی آد.
فعلا حرفام تموم شده!
گر عاشق و مست دوزخی باید بود
فردا باشد بهشت همچون کف دست
سال نو مبارک خانومی و فکر کنم ۲ روز دیگه نو تر بشه و چون ممکنه شهرم نباشم از الان بت تبریک میگم :-)