سرم گردن کشی می کند و سر گردان یک آن با تو بودنم . به ریش هایت آویزانم و تاب میخورم .... و تاب می خورم جایی میان زمین و هوا ... مردد در آفتادن ویا چنگ زدن و تاب می خورم ... رها کردن و یا آویختگی و تا می خورم.... خونم منجمد میشود ولی همچنان تاب میخورم ... واگر به یکباره باد بیاید ؟