-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1386 18:33
تو راهه داره میره یا داره میرسه ؟ نمی دانم فقط میدانم این جا نیست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 21:47
من هنوز آنلاینم .. نشستم ببنیم گه تو چقدر فکر میکنی می توانم خر باشم... هستم ولی کودن نیستم عزیزم.... شانس نداری میدانی چرا آخه این یکی با قبلیا فرق داره قبلیا رو بدون مزد و با منت دور خودت داشتی این یکی رو باید کلی بالا بری پایین بیایی.. سهل الوصول تو یکی نیستم .... هنوز داری چت میکنی ....ادامه بده کیبوردت کف کرد به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 16:58
این گربه ها سالی چند شکم می زایند تا چه شود ؟ تا ملوس گربه هایی پا به عرصه بگذارند و آواره ی خیابانها شوند تا آشغال ها شبها تنها نمانند ؟ ویا شاید ا ان دست اشرافزادگانی شناسنامه داری شوند که بد از ظهر ها اگر حمام افتاب نگیرند قرقرشان طاقت آدم را طاق (تاق ؟ ) میکند..! کسی چه میداند شاید این بدبختان از ان دسته باشند که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 00:40
وقتی که میای نمیگی آمدی ! .می خوای بری فریاد میزنی که خداحافظ باور نکن که وقتی تو رفتی خدا بیکار نشسته و چشماشو دوخته به من که تو جوب یافتم عزیزم اون خدایی که منو سپردی بهش داره چرت میزنه!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 21:05
من که نباشد راحترم بی منم کنید !
-
توهمی به نام خدا
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 20:51
در زمانه ای که به کفایت حرفهایم را ناشنوایی زیرا که وقتی نمیماند زیراکه نشسته ای و ما را چرتکه می اندازی که چه کس را در کدامین بهشت کدامین دوزخ به دار بیاویزی! من می بلعم حرفهای جان خسته ام را کفر های ناگفته ی گره خورده به حلقو پاره ام را و بغض میکنم چون حرمتی است میان من و تو میان من و آنچه که نمیدانم آری میان من و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 20:08
دستهایم رادر خاک خانه ام فرو میبرم تا انتها پیش میروم افسوس که پی خانه ام بر فاضلاب عمود شده است !
-
بد نمیگذرد..
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 19:49
گربه همسایه حامله است و بوی گند ویارش شهوتم را بیدار میکند . با لالایی خوابش میکنم خودم را به تخت میبندم و به خشونت زنجیر ها چفت میشوم . جنسیتم را خفه میکنم و از یاد ها می برم .گربه های ولگرد عاشق هم دمشان را روی کولشان میگذارند و می روند . از دور شهوتشان را میبینم که بو میکشد و سوراخ دیگری را برای خزیدن پیدا میکند ....
-
قوری قوری
پنجشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1386 19:14
قورباغه ها بلند میخوانند. ریتم خواندنشان همچون صدای توست ! نوایی نمانده برایت برای است که باد به غبغبت انداختی !( غبقب ؟ نمیدانم کدام درسته )
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 17:12
امان بده بهت برسم !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 17:12
استاد ! این شاگرد ت خیلی بی کلاس شده ! واسه یه زبون درازی کلاسم رو بی کلاس کردی !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 17:09
داری میری لطف کن رد پاهاتو با خودت ببر.... دیگه برام مهم نیست کجایی که بخوام پیدات کنم. !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 17:08
STOP !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 17:05
بوق ... بوق...بوق سه روز فقط بوق زد ! دو روز در دسترس نبود حالا هم واگذار شده ! بوق ...بوق..بوق
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 17:03
دلم گرفته ...کمی ! تمام شکلاتای داغ دنیارم بزاری جلوم تلخی زهرماری نبودنت جبران نمیکنه ! برو.... دارن در دهکده رو میبندن ! آخه تنها مشتریاش ما بودیم !
-
بی ادامه
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 16:55
شاید سلام و ... دیگر هیچ !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 13:57
خواب دیدم .....از آسمون کوفته میاد جن پدر سوخته میاد ..... امروز هر کی در زد درو باز نکردم.... از اجنه می ترسم.... نه به خاطر سم پاشون ..برای زبون درازشون !!!!!!!!!!
-
شیرین عقل
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1385 03:04
گول ظاهر ارامم را می خوری ! درونم پر از صداست وآشوب .... صدای مگس هایی که نمی دانم چرا گرد مغزم می گردند بلبشویی راه انداخته ! بیراه نمی گویند این جماعت که عقلم شیرین میزنه.... این مگسان خرپیکر گواهی میدهند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1385 01:57
شباهنگ قورتت می دم و دوباره از نو می زادمت !
-
دارم می ترکم ....
جمعه 26 آبانماه سال 1385 00:23
دارم می ترکم .... بمب! تیکه تیکه هامو جمع میکنی یا اینم به تو مرتبط نمیشه ؟
-
برو
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 02:33
گوش بگیر ببین چی میگم ! این اون چیزی که ازت میخوام : برو ! . . . -------------------------------------------------------------------------------ـ>
-
نظرت چیه ؟
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 02:28
میبینی تو این چار دیواری که جز من و دیوار های عمود سر به فلک کشیده اش چیزی دیگه نیست ! با این همه تنها یی بازم میخوام تنها تر باشم ! نظرت چیه در باره ی یک گودال به عمق نیستی و پهنای این جسم نحیف چند صد کیلویی من ؟ شاید اینجوری میل به تنهاییم به انتها برسه !
-
باری این چنین است انسان جانم !
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 02:23
ساعت ۲:۲۰ دقیقه صبح پنجشنبه است .... از شدت سرما برای اینکه قندیل نبندم سشوار روشن کردم ....و خودم را گرم میکنم.. خوب دیگه را هی نیست ... چیزی که منو تا این ساعت بیدار نگه داشته سرما نیست . بلکه در تعجبم از گرمایی که ازم دریغ شده ! باری این چنین است انسان جانم !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 02:11
مخم ازتو کپک زده ! از نم هوا نیست ! از کار زیادی است که انجام نمی دهد !
-
همین است که هست !
دوشنبه 15 آبانماه سال 1385 22:48
صلیبت را ویران میکنم ! وقتی که معکوس همه ی عکسهایت ایستادی آنوقت نیشخندم معنا میگیرد . از این خاکی که بر سر میکنم بوی خون می اید. بوی خون لخته شده ای که بیش از آنچه که فکر کنی قرمز است . ولی آیا زبان سرخت اینگونه کرد؟ بعید میدانم به زبان سرخت ربطی داشته باشد . هر چه که هست زیر سر آن دل صاحب مرده ات است که همه معادله...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آبانماه سال 1385 23:42
واقعا پشه ها شبا کجا میرون ؟
-
کجا ؟
شنبه 13 آبانماه سال 1385 15:00
اونجایی که هستم برای من نیست ! برای اینجایی که هستم نیستم ! اینجا کجاست ؟ اونجا کجاست ؟ فرقشونو نمی فهمم! فرقی ندارند ... اونجایی که میخوام باشم نیستم !
-
صفحه ی سفید
شنبه 29 مهرماه سال 1385 22:09
-
موقعی که باید ، نباید . موقعی که نباید ،باید .
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1385 01:01
موقعی که باید ، نباید . موقعی که نباید ،باید .
-
جای من تو سمساری نیست !
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1385 00:48
منو از خودم می دزدید و یک شباهنگ نمای یدکی قراضه بهم میدید ؟ با این آدم اسقاطی چه کنم ؟ این ادم پاره که بهم میدید فقط به درد سمساری می خوره ! جای من تو سمساری نیست !