-
برای تو !
سهشنبه 25 شهریورماه سال 1382 10:36
ردپای شرم را روی گونه ام دنبال کن وقتی که سکوت دستانت چهارچوب بدنم را خم میکند و دیدگان نجیبت ـ مصرانه ـ زانوانم را اسیر خاک ! 11/6/82
-
نامه های عاشقانه ی دختری به پدرش!
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1382 13:01
یا هو انکار زیستن گریزی به خاموشی دیداری با سفسطه و نظاو وحشی این زندگی خسته ام ..! دلم پر از تشویش و دلهره سرم گوی بر بدنم سنگینی میکند و تو ... و تو دست در جیب بی هوش راه میروی بی تفاوت با دود سیگارت بازی میکنی . رخوت را بر بودن با من تر جیح میده من خسته از عادت از این که بر تمام خوا هش ها خاک ریختم و تمام نگاه ها...
-
خرفهای یک آبنبات فهیم
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1382 10:31
تا حالا شده دلتنگ دلتنگی های یکی بشی ؟ نمی دانم من ..... شاید کم دارم شایدم خلم ! صد البته که شکی نیست ولی می دانم که این جور نگرانی با همه ی نگرانی هام فرق میکنه! نگو نگو که تو هم که همیشه یا دلتنگی یا نگران... مگه دست منه . خوب میدانی افسارم دست عقلم نیست . و خوبتر می دانی که دل ما دل نیست کوچلو نگرانی لازمه ی لحظه...
-
حرف های ساده
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1382 09:45
رفته بودم لب حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب ولی آب در حوض نبود امروز بازم نیت چشماتو کردم و بهانه گیر در به در تو این شهر بی آیینه دنبالت گشتم ولی مثل همیشه دلتنگیت شد مونسم اشکالی نداره دلتنگه تو شدن را دوست دارم . اصلا تو این روزا دلتنگی واسم شده یک نیاز! مهربونم ! در پی هم بودن گاه بهتر از در کنار هم...