-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 14:34
دوستم داری ویا انکه مرا همچون نفست بی اختیار میکشی ؟ بی شک کسی مخاطب نیست . من دارم هزیان دیشبم را ادامه می دهم .
-
و گرنه هرز میشود
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 22:21
صدای شیر آب حمام می آید . مرا یاد شیر عشقم می اندازد که چکه چکه می کند .باید فکری به حالش کرد و گرنه هرز می شود!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 22:19
دلم برای پدر و ُ بوی توتون کاپیتان بلکش تنگ شده !
-
مرگ موش
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 16:35
در این وادی به چیزی گم می اندیشم به مرگ موش هایی که مادرم در زیر بالشش هر شب می گذارد مرگ موش هایی که مو شک ها ی مغزم را بمیراند و راستش را اگر خواهی نمی اندیشم نمی دانم نمی خواهم !!!!!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 شهریورماه سال 1385 00:17
رضوان را می بخشم به لقای خودت . ارزانی خودت ان یک مشت بهشتی که من هرگز ندیدم . شاید برای تو جور دیگری باشد. هیچ وقت برای نبودنت دیر نیست
-
پرت پلا هایم را کدام شیر پاک خورده ای عاشق می شود ؟
جمعه 17 شهریورماه سال 1385 21:26
بسیار سخت گیر شده ام . دل به هر کس نمی دهم و از ناکسان دل نمی ستانم . پرت پلا هایم را کدام شیر پاک خورده ای عاشق می شود ؟ نه .. نه ... این عاشقان نیم وجبی که گلویشان بو شیر میدهد اسیر مهر مادری ام شده اند. نه اسیر انچه که هستم ! ؟
-
کاش من را توان گفتن بود و تو را توان شنیدن !
جمعه 17 شهریورماه سال 1385 21:07
کاش من را توان گفتن بود و تو را توان شنیدن ! کاش اینگونه دلقک کلمات نبودیم و من ای کاش به مرکز تو می رسیدم. ترا در پشت این همه سال نقاب چگونه پیدا کنم ؟ ترسی دارم از انکه نقابت به خورد پوستت رفته باشد . و دیگری باشی نه خودت !
-
اژدهای عبوس من
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 15:02
اژدهای عبوس من که هر لحظه حس میکنم دلت می خواهد بخوابانی زیر گوش های نازنینم ! گوش بده به حرفهایم و دیگر تمام کن این مسخره بازی کودکانه را .... گوش سپار : من از آن دوشیزگان لعاب به چهره نیستم که بتوانی با پشت چشم نازک کردن از کوره به درم بری . عذاب های الهی مرااز کوره به در نبرد چه رسد به خراش هایی که توی کودک بر من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 15:00
مهربانی ولی بخشنده نیستی کلافه ام از تو و بچگی کردنت بچگی ات مادر می خواهد ویا عروسک ؟ من نه عروسکم و نه مادر تو ...... تنها کودکی ام که گاه چشم های لوچش را نفرین میکند که چرا نادیده ها را می بیند و بار به دوش کوچکش می گذارد؟
-
آویخته یا رها ؟
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 14:54
آویخته یا رها ؟ سالها در پس این سوالم ! پشت به سرنوشت و رو به عاقبت می روم. عاقبی که دست سرنوشت از ان کوتاه است . شاید بوی خود زنده به گوری می دهم نمی دانم ! تو چقدر رهایی ؟ وای بر من که حتی حرفهایم را نیز گم کرده ام .... ای وا ی بر من
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1385 21:43
پیشانی ام سخت در گیراست قلبم هم نمی زند . بوی عنبر می آید شاید آهویی از گوشه ی این نوشته ها عبور میکند. سخت روانم و تحلیل می روم روز به روز حل می شوم در نمیدانم کدام احساس غریبی ! بوی خشم می دهد این احساس .. بوی کدورت می دهد .من بی خیالم ولی آ گاهم . من راه سکونم من ام فریاد ! منم حوا مادر همه گناهان و تبعید ها تف به...
-
پیاز داغ
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1385 21:32
بوی پیاز داغ مادر چه بی رمانه رقیب بوی یاس خانه شده است. در شآن هم نبوده و نیستند ! کیست که قیاس کند ؟ کیست که بوی یاس این خانه اشکش را در مشکش بگذارد ؟ نه ! این مردمان تنها برای پیاز های لایه لایه گریه می کنند. سپیدی یاسمن کجا و سپیدی گل پیاز خانه کجا ؟ کورند و یا که من حساس شده ام ؟ فرقی نیمکند . مهم این است که یاس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 23:30
می خواهم سخت باشم وسیع و مهربان جز اینم آرزویی نیست !!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 02:14
می دانیی رفیق ظاهر آدموارت چیز هایی در خود نهفته دارد که مرا بدان راهی نیست .! و این فاصله ی من است با تو .. و همیشه فاصله ای هست ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 01:59
برایم چه فرقی میکند که ماهی یکبار زنگ خانه ام را میشنوم . آن هم به مرحمت مامور شهرداری برای اجابت ماهیانه اش؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 16:42
در شتری حلول می کنم . و برای ساعتی بی خیال هر چه را که خورده ام دوباره و دوباره مزمزه میکنم . اما با این تفاوت که دیگر از نشخوار گذشته ها رنج نمی برم .....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 16:40
امروز را فرصتی بر دیروز بودن نیست
-
لشت را آسوده دار
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 16:29
می آیی با بیل و کلنگی بردوش . لبخندزنان وخرکنان در خانه ام را بازمیکنی . وگورت رامیکنی ومیخواهی تا ابد در اتاقم جا خشک کنی . خانه ام گورستان شده است ! تو نیز لشت را آسوده دار ...مرا دیگر خیالی نیست .
-
چه کنم ؟
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 16:22
چه کنم که درونم به آن اندازه که می خواهی از بودن با تو شاد نیست ؟ چه می توانم بکنم ؟ مرا که در هیچ قالبی جای نمیگیرم چگونه می خواهی در مشتت بگیری ؟ ای انسان نازنینم ؟ چگونه ؟ به اشتباه به منزلم آماده ای .کنون خرت و پرت ها یت را از میان برداروبی هیچ کلامی ازخانه ام برو.. جایم تنگ است . بحثی نیست ما بین من ، تو و اساس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 مردادماه سال 1385 12:52
چراغک اتاقم پت پتی می کند و دار مکافات را وداع می گوید و من می مانم با این یک مشت نور مانیتور ! دستهایم بعد از اندی جان می گیرد و نمی دانم که کلمات هم یاری ام می کنند تا بهتم را به روی این صفحه روان کنم ؟ خدایا من بر سر پوپک با تو جدال نمی کنم ! هنوز نمیدانم که چه گفت این مادر بی دختر ولی میدانم گوش هایم را اشنا نبود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 04:30
در انتهای خودم ایستاده ام .. بی انکه قدم بگذارم به انتها رسیدم..شکی نیست که بعد از هیجده دور چرخیدن سرگیجه امان از کفم به در برده است و تاب و توان "بودن " به انتهای خود رسیده است 18 سال است که حرف میزنید و می بافید و پنبه میکنید و دوباره ها میبافید حوصله ام سر رفته است و از درونم بیرون میرزد و اجاق حرفهایتان را به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 00:37
حس میکنم برادر خوبمو گم کردم ! همیشه حتی وقتی می دونست وبلاگم خالی میآمد و دلتنگی میکرد ولی الان؟ می دانم چه اشتباهی کردم دلم خیلی براش تنگه ......بیشتر از همیشه همین الان با ها ش خرف زدم ولی ........ عوض شدیم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 00:07
عاشقم هنوز؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 00:07
عاشقم هنوز؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 23:29
فریاد فریاد فریاد
-
برو
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 22:18
نمی خوام میونه تاریکی من تو حروم بشی نمی خوام ازت نمی خوام مثه یه شمع بسوزی برام وتو تموم بشی برو تو بزرگی میخوام فقط آرزوم بشی.. برو دوستی جون برو......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 20:12
در شاهراهی روانم . خسته از همهمه ی خیابانها دستم در ابهام هر کوچه اش میپیچد . تمام کوچه ها بن بست! کوچه های بن بست . دختران تنها طعمه های کور و در انتهای هر کوچه اش نمایشی بر پاست ...گرگم. گله میبرم. _ چپون دارم نمیزارم و دخترکی پابرهنه میپرد به درون شاهراهم به دنبال کوچه ای بی انتهامو کو چه ای که شبانی ام را گرگی به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مهرماه سال 1384 00:22
من کی ام ؟ این تفاله ی مست وملول بی خانه و یا آن خورده روحی رنجور که هر روز کسی شرافت له شده اش را کتک میزند ؟ از تو ای کودک کودن کاهگلی خسته ام .. در گیرو دار هستی ام که به یکباره ریش هایت را رها میکنم با سقوطم همسیرمو در این راه روحم در تلاطم برای رهایی از کالبدم است . روح من باید برو و در یک شتر حلول کند و جسم هم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1384 16:49
ردپای شرم را روی گونه ام دنبال کن وقتی که سکوت دستانت چهارچوب بدنم را خم میکند و دیدگان نجیبت ـ مصرانه ـ زانوانم را اسیر خاک !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 15:02
ای مصلوب من هورای اهورایی تو خویشتنم را به خود گرفته و وام میدارد هستی یر به دارم را این منم یاس وحشی این بائ و بر که هر جا طلب کنم بر ساحت متبارک زمین پهن خواهم شد چگونه است که این طفل معطر زمین که پروردگار به وسعت هفت آسمان آزادی اش داده تن می ساید به اسارت زمین .زمان ؟ ؟ و بار تمام پلشتی هایش را تو شباته ها و شبانه...