با همه بی سر سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
راه های را اشتیاق غمگین پیموده شدن در هم میپیچاند و اینگونه جاده ها در هم گره می خورد و پیچ ها را تمامی نیست . نقطه ی شروع راهمان بر روی هفدهمین خم به هم رسیده . از ان پس خمها به درک مشترکی رسیدند که به موازات هم تا نمیدانم کجا پیش خواند رفت
پریشب خواب دیدم. خواب ترا ! و اینقدر مهربون تو خوابم قدم زدی که من باورم نشد تو را تا حالا ندیدم !
سلام
امروز شنبه است و چند روز از اون روز گذشته! من هنوز مات و مبحوتم که چطور یک لیوان قهوه میتوانه مردانگی رو زیر سوال ببره ! عزیز کجای رابطه ی ما مثل بقیه بوده که این قسمتش بخواد مثل بقیه باشه! بگذریم امیدوارم که از دست من که غرور تو بی فکر زیر پا گذاشتم ناراحت نباشی ولی حس میکنم که هستی!!!!!
کی حرف دارم برات ولی نیستی که بشنوی!