وقتی که
سکوت دستانت
چهارچوب بدنم را خم میکند
و دیدگان نجیبت
ـ مصرانه ـ
زانوانم را اسیر خاک !
11/6/82
یا هو
انکار زیستن
گریزی به خاموشی
دیداری با سفسطه
و نظاو وحشی این زندگی
خسته ام ..!
دلم پر از تشویش و دلهره
سرم گوی بر بدنم سنگینی میکند
و تو ...
و تو دست در جیب بی هوش راه میروی
بی تفاوت با دود سیگارت بازی میکنی
. رخوت را
بر بودن با من تر جیح میده
من خسته از عادت
از این که بر تمام خوا هش ها
خاک ریختم
و تمام نگاه ها را
پاک کردم
و نیازم را
به دار آویختم
و تو خیره به پاکت سیگارت مینگری
و تو به زیبایی دختر همسایه می اندیشی
آری سهم من این است
سهم من از تو
جاسیگاری پر از خاکستر سیگارت !
۳/۲/۸۲ـ زنگ هندسه
تقدیم به بابا ی عزیزم
روز پدر را تبریک میگم .
باشد که همگان رستگار شویم!:)
رفته بودم لب حوض تا ببینم شاید
عکس تنهایی خود را در آب
ولی آب در حوض نبود
امروز بازم نیت چشماتو کردم و بهانه گیر در به در تو این شهر بی آیینه دنبالت گشتم ولی مثل همیشه دلتنگیت شد مونسم
اشکالی نداره دلتنگه تو شدن را دوست دارم . اصلا تو این روزا دلتنگی واسم شده یک نیاز!
مهربونم !
در پی هم بودن گاه بهتر از در کنار هم بودن است!
راستی من خیلی وقت که کوله پشتیمو خریدم و منتظر یک همسفرم . یالا کی میخواد یک همسفر خوب مثل من داشته باشه ؟! کوچلو ی مهربون بدو
میخوام الان برم بشینم کلی نقشه واسه سفرمون بکشم
مواظب .... بی نظیرت باش
یا علی